دیشب یکی از بهترین شبای عمرم بود اون بامن بودو منم با اون .گرمای تنشو احساس کردم . صدای نفساش که به سینم می خورد . تا صبح باهام بود . از گرمای وجودش خوشم میاد با گرمای وجودش منو گرم میکنه.بوی تنشو دوست دارم.دوست دارم خانمی .خیلی .
امشب تهنای تنهام. بدون عشقم, نمیدنم چطور سیاهی شبو تا سپیدی صبح برسونم ,خیلی سخته دوست دارم وقتی میخوام بخوابم پیشم باشه .با صداش بخوابم با نفساش ,با صدای قلبش,با گرمی وجودش. نمیدونم امشبو چطور می خوام به صبح برسونم.امیدوارم هر جا که هست خوشحال باشه.امیدوارم هر جا که هست بهش خوش بگذره .اینو فقط نوشتم اگه امشب خواست بره تو وبلاگش بدونه یه قلبه که براش میتپه و همیشه بفکرش دوست دارم خانمی
شوق سفر نداشتی قصد گذر نذاشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم، یادتو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی
بی تو کدوم ستاره پا به شبم بذاره
ابر کدوم آسمون رو تشنگیم بباره
بی تو چه مونده با من جز یه صدای خسته
جز یه نگاه خاموش جز یه دل شکسته
جز یه دل شکسته
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
بال و پرم بودی خبر نداشتی
تاج سرم بودی خبر نداشتی
سایه به سایه هر طرف که بودم
همسفرم بودی خبر نداشتی
پر زدی و ندیدی بال سفر نداشتم
گفتی رها شو اما من دیگه پر نداشتم
کوه غم و رو شونم دیدی و بر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
اما خبر نداشتی
شوق سفر نداشتی، قصد گذر نداشتی
من با تو زنده بودم اما خبر نداشتی
رفتی و توی قلبم یار تو جا گذاشتی
روی تموم حرفات یک دفعه پا گذاشتی
یک دفعه پا گذاشتی
این آهنگو تقدیم میکنم به عشقم خانمی خودم دوست دارم
در ساحلی نشسته بودم ناگهان صدایی به من گفت شرط عشق را به جا بیاور و بنویس، گفتم: قلم ندارم! گفت: استخوانت را قلم کن! گفتم: جوهر ندارم! گفت: خونت را جوهر کن! گفتم: کاغذ ندارم! گفت: پوستت را کاغذ کن! گفتم: چه بنویسم؟!
گفت: بنویس {عشق من دوستت دارم}
عشق من اونکه خودش میدونه اندازه تمام دنیا دوسش دارم
(خانمی خودم)
ازم پرسید به خاطره کی زنده هستی؟ با اینکه دوست داشتم با تمام وجودم داد بزنم "بخاطر تو"، بهش گفتم : "بخاطر هیچکس"
پرسید : پس به خاطره چی زنده هستی؟ با اینکه دلم داد میزد "به خاطر دل تو"، با یه بغز غمگین بهش گفتم: "بخاطر هیچی"
ازش پرسیدم : تو بخاطر چی زنده هستی؟ در حالی که اشک تو چشماش جمع شده بود گفت :
به خاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است.
تقدیم به اونکه میدونه همه چیز منه