بوسه هایت ، جنس باران
لبانت به از صد چشمه ساران
به دو چشمانت رشک ورزد ماه تابان
و گیسوانت بسانِ رودی بی پایان ،
مرا تا بیکرانِ جنون رهنمون خواهند ساخت !
چه سخاوتمندانه است
اینک
شکوهِ حضورت ، در آغوشم
با گرمای وجودت
ای طلوع جاودان
آب کن
برفهایِ این دلِ یخزده و خاموشم
ای دستهایِ تو سرشار از آسمان
با هر نوازشت
در من رنگین کمان بساز!
و با هر لبخندت
خورشید را
به میهمانیِ چشمهایم دعوت کن !
گلهایِ سرخِ درونِ سینه ات را
به لمسِ نگاهم بسپار
و از منِ اهل پاییز
برگهای زردم را بتکان !
می خواهم با بوی تنت
بهار را
من ، رج به رج
نفس بکشم
و آنگاه
برای بودنت ، ستاره نذر کنم
هر شب ، یکی
تا به تعظیم ات آورم !
با هر بار گفتنت که:
دوســـــــــــتـت دارم
بنای عقل را در هم خواهم کوفت !
من آسمان را به اشکِ شوق خواهم کشید
تا کویر را با خنده پر کنم !
و ساقه های گندم را با زمزمه های باد، سرمست !
من خدا را هم
از ایمان خویش
خواهم ترساند !!
بــــــــــاور کن …
از عذاب رفتن تو می سوزم تو اوج غربت
واسه ی بودن با تو ندارم یه لحظه فرصت
اینجا اشکه تو چشام به کسی نشون ندادم
اگه بشکنه غرورم خم به ابروم نمیارم
وقتی نیستی هر چی غصه است تو صدامه
وقتی نیستی هر چی اشکه تو چشامه
از وقتی رفتی دارم هر ثانیه از غصه ی رفتنت می سوزم
کاشکی بودی و می دیدی که چی آوردی به روزم
حالا عکست تنها یادگاره از تو
خاطراتت تنها باقیمونده از تو
وقتی نیستی یاد تو هر نفس آتیش میزنه به این وجودم
کاش از اول نمی دونستی من عاشق تو بودم
( تقدیم به خانمیم که اندازه تمامه دنیا دوسش دارم)
سلام محمد جون خوبی خیلی به عشقت حسودیم شد وبلاگ خوشگلی داری راستی به وبلاگ منم یک سری بزنی خوشحال می شم و نظرت و در موردش بدونم