ترس های بچگانه ام تحت فشار قرار گرفته ام
و اگر مجبور به رفتن هستی آرزو میکنم همین حالا برویبرای اینکه حضورت هنوز همینجا پرسه میزند
و هرگز مرا تنها نخواهد گذاشتبه نظر نمیرسد این زخم ها بهبود پیدا کنند
این درد زیادی واقعی استچیزهای زیادی وجود دارند که
زمان قادر به پاک کردنشان نیست...وقتی گریه میکردی تمام اشک هایت را پاک میکردم
وقتی فریاد میزدی با تمام ترس هایت مبارزه میکردمدر تمام این سالها دستت را در دستم گرفتم
ولی هنوز هم تو صاحب تمام وجودم هستیتو مرا با نور خیره کننده ات جادو میکردی
حالا از طرف زندگی ای که تو پشت سرم گذاشتی زندانی شده امصورتت رویاهای مرا که زمانی شیرین بودند زیارت میکند
صدای تو تمام صحت عقلی مرا تعقیب کرد...
به سختی تلاش کردم تا به خود بگویم که تو رفته ایاگرچه هنوز هم با منی... من خیلی وقته که تنها هستم
سلام عزیزم
میدونم ازم دلگیری
میدونم
فقط بدون به یادتم
میدونی دوستت دارم
سلام محمدم
خوبی عزیزمن
ممنون از اینکه به یادم بودی
دوستت دارم
محمد؟
هنوز هستی؟